بخوان نگاه کن یادبگیر !
یادگیری در عمل راهکار خانه بازاریابی است
در بازدید از وب سایت ست گادین یکی از صاحب نظران امروز و دیروز بازاریابی و فروش با این عبارت روبرو شدیم :
Read, Watch, Learn...
The blog, the videos, the ebooks...
درستی این فرضیات را بررسی می کنیم !!
البته آنقدر مغرور نیستیم که به سبک خیلی ها بخواهیم با نردبان تخریب پیشرفت کنیم ! و قصد تخریب نداریم و بحث ما نقد است
سوال اصلی ما این است :
آیا با خواندن و نگاه کردن یاد می گیریم ؟؟
در پست های قبلی هم گفتیم که با شرکت یک کارگاه و خواندن کتاب آموزشی دانش اجرایی یاد نمی گیریم و شعار خانه بازاریابی و گروه بازاریابی آرتا بازاریابی در عمل است !!
بازاریابی در عمل چیست ؟
بازاریابی در عمل یک راهکار است، یک تاکتیک است و یک استراتژی است !!!
یادگیری و بازاریابی در عمل به عنوان یک استراتژی !!
تعریف های متعددی از بازاریابی عنوان شده ولی یک تعریف خانه بازاریابی از بازاریابی، یادگیری است !!
اگر بازاریابی کنید یاد می گیرید !
مثلا یاد می گیرید به زبان مشتری صبحت کنید !!
* صحبت !!
استراتژی و تفکر استراتژیک در بازاریابی زمانی لازم است که از لحاظ تاکتیکی موقعیت فوری وجود ندارد و البته موقعیت های خاصی در بازاریابی وجود دارد که نیاز به تفکر استراتژیک دارد
متاسفانه کسب و کارهای زیادی را دیده ام که در مدیریت و بازاریابی حرف های قلمبه و سلمبه زیادی می زنند و حرف از استراتژی و تاکتیک و ... می زنند و اصلا درکی از شرایط خودشان و بازار ندارند .
یعنی یکی از مشکلات ما ناشی از ندانستن است ! و خبر بد بعدی این است که نمی دانیم که نمی دانیم .
شرکتی که در حال سقوط است و یا استارت آپی که در حال بلعیدن سرمایه های شرکت است چه استراژی ای می تواند داشته باشد ؟
البته رسیدن به این وضعیت ناشی از یک استراتژی غلط بوده است و موقعیت های بسیاری وجود دارد که از کنترل ما خارج هستند که البته بنده معتقدم که همه شرایط قابل پیش بینی است
حتی ریسک ها را هم می توان بررسی کرد و با توجه به ریسک های مثلا کسب و کار ، ریسک سیاسی، ریسک بازار و ... عملیات را بررسی کرد .
مثلا در فیلم ستایش 3 می بینیم که شخصی که سالخورده است و به اصطلاح در بازار حرفه ای دچار طوفان می شود !
آیا آقای حشمت فردوس به پیش بینی هوا دسترسی ندارد ؟ بیمه نمی داند چیست ؟
برای بسیاری از استارت آپ ها درس بزرگی از سان تزو و کتاب هنر جنگ را بیان می کنم :
" عملیاتهای زیادی را در جنگ دیده ام که ناشیانه بوده اند و موفق شده اند ولی عملیاتی را ندیده ام که طولانی باشد و موفق شده باشد !!
و در مقابل از خیلی ها شنیده ام که مثلا استارت آپ هایی مثل دراپ باکس ( اگر اشتباه نکنم ) ده سال زمان برده تا به نقطه سر به سر برسند !
خب دوست من شما دراپ باکس نیستی و سرمایه کافی برای زنده ماندن نداری و از همه مهم تر اگر سرمایه کافی هم داری ممکن است روحیه کافی نداشته باشی و یک استراتژی به نظرم برای استارت آپ های با سرمایه بالا استراتژی بردهای کوچک مستمر است
علم بازاریابی همیشه دستور العملها و اصولی دارد، مثلا تمرکز !
این که یک استارت آپ در حال بلعیدن پول است تا به اهداف محال برسد باید مورد بازنگری قرار گیرد
باید برنامه رسیدن به نقطه سر به سر مشخض باشد
در مصاحبه با یکی از مدیران سامانه سفارش آنلاین غذا، طرف می گوید که ووچر و کوپن تخفیف هشتاد درصد تخفیف می فرستادیم !!!
یعنی از جیب خودمان هزینه کنیم که تا هشتاد درصد تخفیف بدهیم که چه شود ؟؟؟
یادگیری در عمل بخشی از بازاریابی در عمل است، در واقع بخش اصلی بازاریابی در عمل یادگیری است !
باید با بازاریابی یاد بگیرید .
چه چیزی را ؟
مثلا زبان مشتری را، این که بتوانید به زبان مشتری صحبت کنید !
یک رابطه تعاملی خوب با مشتری داشته باشید .
با نگاهی به آگهی های بازاریابی می بینیم که روزانه ده ها آگهی بازاریاب در روزنامه و سایت های معتبر تبلیغاتی منتشر می شود، و ما هر از چندگاهی با آگهی دهندگان صحبت می کنیم و حتی به جلسات آنها می رویم، بیشتر موارد هیچ درکی از بازاریاب و بازاریابی ندارند متاسفانه .
این که فکر کنید با پول می توان سیستم بازاریابی ایجاد کرد، تفکر درستی نیست، اگر چه منابع مادی نیاز داریم ولی کافی نیست .
آیا شما با مشتری در تماس مستفیم هستید ؟ یعنی مشتریان خود را می بینید یا به صورت تلفنی با آنها صحبت می کنید ؟
ممکن است که کیفیت محصولات و خدمات شما بسیار بالا باشد و یا برند مشهوری باشید که سابقه بالایی در فروش و بازاریابی دارید و بازاریاب شما بیشتر یک ویزیتور است یا بازاریاب، ولی فرض کنید که این منابع را در اختیار ندارید و باید مثل یک چریک بازاریاب فکر کنید .
ناگفته نماند که بررسی بازاریاب ها و ویزیتورهای شرکت ها بزرگ هم خیلی روبراه نیست و بررسی میدانی آنها نشان میدهد که نه تنها به برند خودشان وفاداری ندارند بلکه شاید با پیشنهاد حقوق بالاتر و تضمین امنیت به راحتی از شرکت جدا شوند .
در واقع سازمان یادگیرنده وقتی می تواند ایجاد شود که زیرساخت هایش فراهم باشد ، دوستی بود که از جایگاه سازی صحبت می کرد، ولی به ایشان گفتم که این صحبتها فعلا برای شما کاربرد ندارد و شما ابتدا به فکر نیروهای فروشتان باشید که با دمپایی در شرکت به اصطلاح بین المللی خودتان رفت و آمد می کنند .
در واقع شرکتی که مثلا ده ها میلیون بدهی دارد و رو به سقوط است نمی تواند سازمان یادگیرنده ایجاد کند !
ابتدا باید به فکر مثبت کردن تراز مالی خودش باشد و تمرکز نیروها را روی سوددهی بگذارد ؟
شما چه طور فکر می کنید ؟
شاید شبیه داستان مرغ و تخم مرغ به نظر می رسد که کدامیک اول بوده است ؟
در واقع سوال این است که سازمان تازه کار و یا سازمان داری بحران مالی می تواند سازمان یادگیرنده باشد ؟
جواب هم سخت است و هم آری است و هم نه !
در واقع بهتر است که سوال رو موردی بپرسیم مثلا ممکن است برای شرکت مواد غذایی ماکارونی در دوره رکود با شرکت لبنیات کلا جواب ها متفاوت باشد !